زین آتش نهفته که درسینهی منست
خورشید شعله ایست که درآسمان گرفت
(حضرت حافظ)
بامدادان که کبوترها
برلب پنجرهی باز ِسحر
غلغله می آغازند
جان ِگلرنگ مرا
برسر ِدست بگیر
به تماشگه پروازببر